صفحه یادبود مجازی شهید محمود باطنی

در صورتی که عکس، فیلم یا هرگونه محتوای دیگری در رابطه با شهید محمود باطنی در اختیار دارید، با استفاده از فرم زیر برای ما ارسال کنید تا در این صفحه قرار گیرد.

نام :محمود
نام خانوادگی : باطنی
نام پدر : حسین
تاریخ تولد : 1344/04/21
محل تولد : تهران
سن : 17 سـال
مذهب : اسلام شیعه
تاریخ شهادت : 1361/11/21
محل شهادت : فکه
شغل : دانش آموز
دسته عملیاتی : بسیج
شهید محمود باطنی در 21 تیر ماه سال 1344 در تهران دیده به جهان گشود.این شهید والامقام دارای ملیت ایران و مذهب اسلام شیعه بود.وی تحصیلات خود را تا مقطع چهارم دبیرستان ادامه داد و به عضویت بسیج درآمد.
این شهید گرانقدر سرانجام در 21 بهمن ماه سال 1361 در سن 17 سـالگی و در عملیات سال بیت المقدس حوادث ناشی از درگیری در فکه دعوت حق را لبیک گفت.
مزار این شهید در قطعه 28 ردیف 66 شماره 8 بهشت زهرا (س) قرار دارد.
اَلسَّلامُ عَلي رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي نَبِي اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ؛ اَلسَّلامُ عَلي اَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرين اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ الاْيمانِ وَ التَّوْحيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَيْهِ وَ الِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَكُمْ لِدينِهِ وَ اصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دينِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِيِّهِ؛ وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِكُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّكُم قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ؛ فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَ عَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ في مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَ مَوْضِعِ اِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولَّئِكَ رَفيقاً اَشْهَدُ اَنَّكُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَ اَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ الْفائِزينَ الَّذينَ هُمْ اَحْيآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلاَّئِكَةِ و َالنّاسِ اَجْمَعينَ اَتَيْتُكُمْ يا اَهْلَ التَّوْحيدِ زائِراً وَبِحَقِّكُمْ عارِفاً وِبِزِيارَتِكُمْ اِلَي اللّهِ مُتَقَرِّباً وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَريفِ الاْعْمالِ وَ مَرْضِي الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَكاتُهُ وَ عَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْني بِزِيارَتِهِمْ وَ ثَبِّتْني عَلي قَصْدِهِمْ وَ تَوَفَّني عَلي ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ وَ اجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَهُم في مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ اَشْهَدُ اَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بِكُمْ لاحِقُونَ

سلام بر رسول خدا سلام بر پیامبر خدا سلام بر محمد بن عبداللّه سلام بر خاندان پاکش سلام بر شما ای شهیدان با ایمان سلام بر شما ای خاندان ایمان و توحید سلام بر شما ای یاران دین خدا و یاران رسول خدا - که بر او و آلش سلام باد - سلام بر شما بدان شکیبائی که کردید پس چه خوب است خانه سرانجام شما گواهی دهم که براستی خداوند شما را برای دین خود انتخاب فرمود و برگزیدتان برای رسول خود و گواهی دهم که شما در راه خدا جهاد کردید آن طور که باید و دفاع کردید از دین خدا و از پیغمبر خدا و جانبازی کردید در رکاب رسول خدا و گواهی دهم که شما بر همان راه رسول خدا کشته شدید پس خدای تان پاداش دهد از جانب پیامبرش و از دین اسلام و مسلمانان بهترین پاداش و بشناساند به ما صورت های شما را در جایگاه رضوان خود و موضع اکرامش همراه با پیمبران و راستگویان و شهیدان و صالحان و چه نیکو رفیقانی هستند آن ها گواهی دهم که شمائید حزب خدا و هر که با شما بجنگد مسلماً با خدا جنگ کرده و براستی شما از مقربان و رستگارانید که در پیشگاه پروردگارشان زنده اند و روزی می خورند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آن که شما را کُشت آمده ام به نزد شما برای زیارت ای اهل توحید و به حق شما عارفم و بوسیله زیارت شما بسوی خدا تقرب جویم و بدان چه گذشته از اعمال شریف و کارهای پسندیده دانایم پس بر شما باد سلام خدا و رحمت و برکاتش و لعنت خدا و خشم غضبش بر آن کس که شما را کُشت خدایا سود ده مرا به زیارت شان و بر آن نیتی که آن ها داشتند مرا هم ثابت بدار و بمیرانم بر آن چه ایشان را بر آن میراندی و گرد آور میان من و ایشان در جایگاه خانه رحمتت گواهی دهم که شما بر ما سبقت گرفتید.
بهشت زهرا (س) , قطعه 28, ردیف 66, شماره 8
در حال بارگیری نقشه...
لطفاً خاطرات و دلنوشته های خود را برای درج در این صفحه در کادر زیر بنویسید

دلنوشته های قبلی:
سعادت همجواری و همسایگی این شهید
آشنایی با شهید به واسطه همسایه بودن از سال ۴۵ تا زمان شهادت بواسطه شهید آشنایی با مسجد یادگیری قرآن عضو فرهنگی )گروه سرود ( مسجد آشنایی با شهید محمود بهرامی معلمقران، اصول عقاید و مربی سرود و به واسطه ایشان آشنایی با رئیس جمهور شهید رجایی در سالهای ۵۶ و ۵۷ شرکت در تنامی تظاهرات با تشویق و همراهی آقا محمود مدیر و مدبر بودن ایشان از همان زمان کودکی و نوجوانی مقید به حلال و حرام بودن ...........
دختردایی کوچیکه
سلام پسرعمه جان امسال نوروز1403مشهدبودم خاب حاج قاسم رودیدم که فردی درباره شهداسخنرانی میکرد ومنم میگفتم اخه کی دیگه به این حرفاگوش میکنه حاجی بالبخندهمیشگیش گفت بله همه چیزراهمگان نشایدگفت حالاتوچی دخترم شهداروقبول داری گفتم بعله هرجاگیرکنم ازشون کمک میخام وبراشون نمازامام زمان میخونم حاج قاسم گفت احسنت برامنم میخونی گفتم بله وشروع کردم اولین جمعه سال حرم امام رضابراحاج قاسم نمازامام زمان خوندم وهمین روال هرهفته ام شدهرجمعه هدیه به شهداکه زنده وحاضرهستن وخودشون میان بهم میفهمونن که براکدومشون نمازبخونم حالایاعکسشون به دیوارشهریاتلویزیون یاحرفشون ازخانواده میبینم ومیشنوم تادیروزجمعه هشت ماه هشتم قمری شعبان موندم براکدوم شهید نمازبخونم که خاهرم یاداوری کردسالگرده دعامون کن که خیلی محتاجیم تواین دنیای وانفسا
پسردایی
شهیدِ سعید امیرِ سردار : محمود باطنی سحرگاه چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲ برابر ۱۱ شعبان ۱۴۴۵ در مشهد مقدس حدود ساعت ۴ صبح سحر است و من دگر تاب ندارم شب بی دغدغه را خواب ندارم همه را جویم و گویم که تو باشی عمو جان عمو جان العطش ، العطش جایی مثه مسجد یا فرهنگی یه مسجد بودیم پرجنب و جوش انگار صدای محمود رو شنیدم شهید محمود باطنی که در تار و پود زندگی من تنیده بود ناخودآگاه دنبالش دویدم که با یه گروهی رفته بودن بسمت پایین فرمانده یه قسمت نظامی بود که مثه اتاق جنگ چند طبقه را تودرتو باید برای دیدنش به زیرزمین می رفتیم کاغذی دستم بود شبیهه عریضه که برسه به دستش مرحله به مرحله می رفتم پی اش و می گفتم که پسر عمه ی منه باید ببینمش انقدر بی تاب دیدنش بودم که واله و شیدا شده بودم اصلاً دل توو دلم نبود که دارم می رسم بهش ایستگاه آخر به یه راهروی باریکی ختم می شد که روبروش یه دری بود که انگار اتاق جنگ و جلسه بود سمت چپ انتهای راهرو هم یه اتاق انتظار که سمت چپش پنجره های بزرگی داشت که به یه فضای باز مشرف به جایی مثه شهر و کوهپایه های شمال غرب تهران چشم انداز داشت یه ماموری با لباس نظامی هنگام ورودم به راهرو اومد که نمیشه ببینیش و در واقع راه منو سد و سعی کرد منو منصرف کنه که برگرد الان نمیشه با خواهش و تمنا و با چشمای حالا پرِ اشک که پسر عمه ی منه یا عموی منه عریضه رو دادم بهش که ببره داخل پیش محمود وقتی برگشت بسمت اون اتاق منم رفتم سمت اتاق یا حال انتظار و از شدت بی تابی برای دیدنش زدم زیر گریه که انگار قراره یه معشوقو بعد سالها ببینم و زدم به سینه م همونجوری که وقتی میرم حرم امام رضا علیه السلام می زنم به سینه م و یهو دم گرفتم که عموجان عموجان العطش ، العطش و هی شور بیشتری گرفتم و ذره ذره آدمهای توی حال انتظار که نظامی و شخصی بودن بیشتر شدن و حال منم دگرگونتر و ضربه های سینه زنی م و شور نوحه ام ، بیشتر و بیشتر ؛ دیگه انقدر از خودم بیخود شده بودم که فقط محکم سینه می زدم و ذکر عموجان عموجان العطش ، العطش می گفتم و همه جمعیت حالا داشتن منو همراهی می کردن با یه فریاد و اشک و شور عجیبی که محمود فراموشم شد : پشت در ماندم به راهت ای عمو جان ، العطش تا ابد خیره بدنبال نگاهت ای عمو جان ، العطش دارن اذون صبحو میگن به وقت مشهد ۴.۴۹ دقیقه با صدای رحیم‌موذن زاده اردبیلی که :  توکّلتُّ عَلی الحیِّ الذّی لایَموتُ و الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لا وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً توکل دارم بر زنده جاودانی که هرگز نمی‌میرد و حمد و ثنا و ستايش از آن خداوندی است كه نه فرزندی برای خود انتخاب كرده و نه شريكی در حكومت دارد ، و نه ولیّ و حامی به خاطر ضعف و ذلت و او را بسيار بزرگ بشمار
دخترکوچیکه دایی
السلام علی الشهداوعلی سیدالشهدا هرسال بیست ودوبهمن‌ یادت میفتم پسرعمم سالگردشهادتت مبارک دوساله بودم که شهیدشدی وازدوران کودکی چیزی یادم نیست وفقط ازتعریف خاطرات بقیه اقوام متوجه شدم که ازهمون بچگیام حواست بهم بوده وهست تاالان که بزرگ شدم وهروقت هرجاگیرمیکنم ازت کمک میخام ودریغ نمیکنی وخاطره های من وشمااز دوران دبیرستانم هست که پنجشنبه ها بادوستان ازراه مدرسه به زیارت شهدا میامدیم وکلی باعث افتخارم بودی جلوهمکلاسیا که فامیل مایی وگره ازمشکلات همه اوناهم بازمیکردی راستی به داداش گمنام بغل دستی هم سلام مخصوص برسون وبگوبازهوای ابجی کوچیکه ودوستانش روداشته باشین توسختی روزگارکه شماستاره های آسمون نورخداس به دیده تون دعاکنیدکه ماه درآد بیادبمونه پیشمون
پسردایی
سلام درود به روان پاک پسرعمه و معلم قرآن و سرودم محمود که ۸ سال از من بزرگتر بود و افتخار و سعادت داشتم که روز و شبم را با او طی کنم ، فرشته ای در قامت انسان و بلندمرتبه ای دست نیافتنی بود که هنوز برایم زنده و جاریست هرچه آرزوی خوب ، رفتار نیک ، گفتار نیک ، پندار نیک شنیده ام در وجود محمود متجلی بود ؛ چونان شمعی روشنی بخش محفل دوستان مخلص و بسیجی بود که همگی جاویدان شدند محمد زارع ، علی جعفری ، مرتضی باباییان ، حسن باباییان و همه شهدای گرانقدر و ارجمند مسجد امام جعفر صادق علیه السلام خیابان نفیس هنوز و همیشه حضور دارند و انفاس قدسی شان بر روح و روانم سنگینی دلپذیری دارد تکه کلام شهید محمود باطنی : آنکس که تو را شناخت ، جان را چه کند ؟ فرزند و عیال و خانمان را چه کند ؟ دیوانه کنی ، هردو جهانش بخشی دیوانه ی تو هردو جهان را چه کند ؟ درود بر تو و بر تمام پاکباختگان میهن و بر تمام شهدای از صدر اسلام تا انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و سرتعظیم و احترام بر جانبازان و آزادگان و ایثارگران در هر لباس و جایگاه اجرکم عندالله

جستجو در صفحات درگذشتگان