یادبود آنلاین شهید محمدرضا جره

در صورتی که عکس، فیلم یا هرگونه محتوای دیگری در رابطه با شهید محمدرضا جره در اختیار دارید، با استفاده از فرم زیر برای ما ارسال کنید تا در این صفحه قرار گیرد.

نام :محمدرضا
نام خانوادگی : جره
نام پدر : غیب اله
تاریخ تولد : 1343/10/20
محل تولد : تهران
سن : 19 سـال
مذهب : اسلام شیعه
تاریخ شهادت : 1362/05/14
محل شهادت : مهران
شغل : شغل آزاد
دسته عملیاتی : بسیج
شهید محمدرضا جره در 20 دی ماه سال 1343 در تهران پا به عرصه هستی نهاد.این شهید والامقام دارای ملیت ایران و مذهب اسلام شیعه بود.وی تحصیلات خود را تا مقطع سوم دبیرستان ادامه داد و به عضویت بسیج درآمد.
این شهید گرانقدر سرانجام در 14 مرداد ماه سال 1362 در سن 19 سـالگی و در عملیات سال بیت المقدس2 حوادث ناشی از درگیری در مهران به شهادت رسید.
مزار این شهید در قطعه 28 ردیف 113 شماره 10 بهشت زهرا (س) قرار دارد.
جوانان عزیز که چشم امید من به شماست با یک دست سلاح و با دست دیگر قرآن و چنان از حیثیت خود دفاع کنید که قدرت تفکر توطئه علیه خود را از آنان سلب کنید ، من از دوردست و بازوی شما رزمندگان را که دست خدا بالای آن است می بوسم و به آن افتخار می کنم. دلخوش باشید که شکست برای شما نیست. خدا با شماست. اسلام منادی آزادی و مساوات است و عموم مسلمانان باید از این ندای اسلامی برخوردار گردند. ما مرد جنگیم و از شهادت باکی نداریم . شما امروز مثل لشکریان صدر اسلام هستید و مثل آن است که در رکاب حضرت رسول (ص) جنگ می کنید. شما سربازان امام زمان ( عج ) و جندالله هستید. جنگ، جنگ است و عزت و شرف و میهن و دین ما در گروی همین جنگ است. نامه اعمال شما را به امام زمان عرضه میدارند. کلام یار هر کس به شما گفت که اشتباه کردید که عباس را به جبهه فرستادید با قاطعیت جلوی او ایستادگی کنید. تا عمر دارید امام را دعا کنید و حرف ضد انقلاب را گوش نکنید راضی نیستم دست منافقین به جنازه من بخورد. آرزو می کنم که ای کاش شما هم به جبهه می آمدید و جنایات صدام و آمریکا را می دیدید تا می توانستید در مورد انقلاب قضاوت کنید. برادران ما و شما و تمام ملت ایران واقعا ایثار گرند و برای جلب رضای خدا و آمرزش گناهان و برای هزاران کار که رضای خدا را جلب می کند به این جبهه های نور می آیند. چرا بعضی حتی از دور نگاهی به جنگ نمی کنند و چرا همیشه نقطه ضعف را می گیرند. خواهش می کنم، کمی درست تر قضاوت کنید و اگر حقیقت واقعی را می خواهید به جبهه اسلام بیایید تا ببینید که چه کارهایی می کنند. خدا توفیق دهد این پیر جماران را که این چنین در دل شب به دعا و نیایش برای رزمندگان اسلام مشغول است.
وصیت نامه شهید جره اینجانب محمد رضا (عباس)جره فرزند غیب الله متولد 1343 بر حسب وظیفه شرعی که دارم و می بینم که جنگ بین دو جناح حق و باطل درگیر است به ندای هل من ناصر ینصرونی امام حسین ع و فرزندش امام خمینی لبیک گفته، گر چه کوچکمتر از آنم که بخواهم ادعای پیروی از حسین کنم، و این انتخاب را می پذیرم تا شاید رستگار گردم. به نظر من ساکت بودن در زمانی که جنایتکاران دستشان تا مرفق به خون محرومین و مستضعفین آلوده است، معنایی جز تایید آنها ندارد. پدر و مادر عزیز برای من هرگز ناراحتی نکنید و اگر جمعیت دنیا برای اسلام قربانی شود هنوز کم است. از این ملت می خواهم در پشت این رهبر باشند و از رهبری او اطاعت کنند و با هر منافقی که بخواهد به امام و انقلاب ضربه بزند، مبارزه کرده و از ضربه ی او جلوگیری کند.اگر این کار را نکنید روزی فرا خواهد رسید که امام رفته و اسلامی در جهان نخواهد بود، مگر اینکه خود مهدی عج بیاید . پس تا می توانید از راه امام جدا نشوید. می رویم تا دست استعمارگران را از سر ملت مظلوم کوتاه کنیم و در این راه است که باید کوشید، باید خون داد. آنقدر باید کشته داد تا پیروز شویم و با ظهور حضرت مهدی عج قسط و عدل الهی در سراسر جهان سایه افکند. من به طور یقین درک کرده ام که شهادت تصادفی نیست ، بلکه لیاقت و سعادت است. وای بر ما اگر خدای نکرده سرنوشتشان مانند خوارج باشد. زمان، زمان امتحان است. زمان، زمان گلچین شدن است .خلاصه زمان زمانها و دقایقی است که می شود به آن قسم خورد و بلاخره زمان، زمان جهاد است. این بزرگترین رحمت خدا بر بندگان است. و تو ای خواهر و برادر حزب الهی که رسالت خون شهدا به دوشتان است و ادامه دهندگان راه راستینشان هستید، بروید و با نشات گرفتن از قرآن و دستورات انبیا و پیام شهدا و معلولین و خانواده آنها و رهنمود گرفتن از امام عالیتر و روحانیت، این رسالت را با اطمینان به ثمر برسانید که در این راه باید خونهای فراوان نثار کنید. پدر و مادر عزیز وقتی پسرتان در راه خدا شهید شدم، اگر مانعی بعد از شهادت او بود، از شما تقاضا می‌کنم زیاد ناراحت نشوید و به وسیله قلب خود به خدا بگویید که : خدایا فرزندم را برای رضای تو دادم و خداوند هم ثواب آن را خواهد داد. منظورم این نیست که بعضی به شما زخم زبان بزنند و شما چیزی به آنها نگویید، بلکه سخت جلوی اینگونه افراد ایستادگی کنید. پدر و مادر عزیز، می دانم که عمر خود را صرف من کردید و مرا به این سن رساندید و خیلی شبها برای من بیداری کشیدید تا به سن 18 سالگی رساندید. ولی حالا که شهید شده ام و از بین شما رفته ام پس بگویید :خدایا راضی ام به رضایت. پسرم را به خاطر تو و از ته قلب دادم. اگر به خاطر من گریه ات گرفت، دعایم کن و در هر شب جمعه اگر توانستید خیراتی برآیم بدهید. فقط از تمام فامیل میخواهم که امام را تا ظهور مهدی عج الله یاری کنند که اگر امام برود بلایی بر سرتان خواهد آمد که اصلا فکرش را نخواهید کرد. آنهایی که ایمان سست دارند ، به سوی کفر کشانده خواهند شد. در پایان از شما می خواهم برای ما خیرات بفرستید. محمد رضا (عباس) جره قرارگاه سیدالشهدا 2 مرداد 1362
نامه های شهید به خانواده ضمیمه می گردد
اَلسَّلامُ عَلي رَسوُلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي نَبِي اللّهِ اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ؛ اَلسَّلامُ عَلي اَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرين اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ؛ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ الاْيمانِ وَ التَّوْحيدِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَيْهِ وَ الِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَكُمْ لِدينِهِ وَ اصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ؛ وَاَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ ذَبَبْتُمْ عَنْ دينِ اللّهِ وَ عَنْ نَبِيِّهِ؛ وَ جُدْتُمْ بِاَنْفُسِكُمْ دُونَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّكُم قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ؛ فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَ اَهْلِهِ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَ عَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ في مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَ مَوْضِعِ اِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَدآءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولَّئِكَ رَفيقاً اَشْهَدُ اَنَّكُمْ حِزْبُ اللّهِ وَاَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَ اَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ الْفائِزينَ الَّذينَ هُمْ اَحْيآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلاَّئِكَةِ و َالنّاسِ اَجْمَعينَ اَتَيْتُكُمْ يا اَهْلَ التَّوْحيدِ زائِراً وَبِحَقِّكُمْ عارِفاً وِبِزِيارَتِكُمْ اِلَي اللّهِ مُتَقَرِّباً وَ بِما سَبَقَ مِنْ شَريفِ الاْعْمالِ وَ مَرْضِي الاْفْعالِ عالِماً فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ بَرَكاتُهُ وَ عَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ وَ سَخَطُهُ اَللّهُمَّ انْفَعْني بِزِيارَتِهِمْ وَ ثَبِّتْني عَلي قَصْدِهِمْ وَ تَوَفَّني عَلي ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ وَ اجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَهُم في مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ اَشْهَدُ اَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ بِكُمْ لاحِقُونَ

سلام بر رسول خدا سلام بر پیامبر خدا سلام بر محمد بن عبداللّه سلام بر خاندان پاکش سلام بر شما ای شهیدان با ایمان سلام بر شما ای خاندان ایمان و توحید سلام بر شما ای یاران دین خدا و یاران رسول خدا - که بر او و آلش سلام باد - سلام بر شما بدان شکیبائی که کردید پس چه خوب است خانه سرانجام شما گواهی دهم که براستی خداوند شما را برای دین خود انتخاب فرمود و برگزیدتان برای رسول خود و گواهی دهم که شما در راه خدا جهاد کردید آن طور که باید و دفاع کردید از دین خدا و از پیغمبر خدا و جانبازی کردید در رکاب رسول خدا و گواهی دهم که شما بر همان راه رسول خدا کشته شدید پس خدای تان پاداش دهد از جانب پیامبرش و از دین اسلام و مسلمانان بهترین پاداش و بشناساند به ما صورت های شما را در جایگاه رضوان خود و موضع اکرامش همراه با پیمبران و راستگویان و شهیدان و صالحان و چه نیکو رفیقانی هستند آن ها گواهی دهم که شمائید حزب خدا و هر که با شما بجنگد مسلماً با خدا جنگ کرده و براستی شما از مقربان و رستگارانید که در پیشگاه پروردگارشان زنده اند و روزی می خورند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آن که شما را کُشت آمده ام به نزد شما برای زیارت ای اهل توحید و به حق شما عارفم و بوسیله زیارت شما بسوی خدا تقرب جویم و بدان چه گذشته از اعمال شریف و کارهای پسندیده دانایم پس بر شما باد سلام خدا و رحمت و برکاتش و لعنت خدا و خشم غضبش بر آن کس که شما را کُشت خدایا سود ده مرا به زیارت شان و بر آن نیتی که آن ها داشتند مرا هم ثابت بدار و بمیرانم بر آن چه ایشان را بر آن میراندی و گرد آور میان من و ایشان در جایگاه خانه رحمتت گواهی دهم که شما بر ما سبقت گرفتید.
بهشت زهرا (س) , قطعه 28, ردیف 113, شماره 10
در حال بارگیری نقشه...
لطفاً خاطرات و دلنوشته های خود را برای درج در این صفحه در کادر زیر بنویسید

دلنوشته های قبلی:
پدر شهید
اواسط مردادماه 62 بود . چند ماهی بود که از فرزندمان خبری نبود. نامه ها معمولا با تاخیر فراوان به مقصد می رسید و چشم انتظار بازگشت فرزندمان از جبهه بودیم.آن روزها دیدن حجله شهدای محله و شرکت در تشییع پیکر پاکشان بخشی از زندگی شده بود و همین امر بر اضطراب ما می افزود.صبح که از خواب برخاستم به همسرم گفتم: بلند شو زن که باید آماده بازگشت عباس شویم.او که متعجبانه این را شنید و پرسید چه خبر شده؟ خوابی را که دیده بودم برای تعریف کردم: همگی سر سفره نشسته بودیم بچه ها همگی جمع بودند و غذا می خوردیم که ناگهان عباس کوچک و کوچک و کوچکتر شد و ناگهان به یک پرنده تبدیل شد و به حیاط رفت. پرواز کنان بر بلندترین شاخه درخت نشست و به سوی خورشید پرواز نمود و از دیده ها محو گردید. از همان زمان خود را آماده هر گونه خبری نمودیم.باید آماده ی پذیرایی می شدیم.تهیه برنج و روغن و مخلفات دیگر را شروع کردیم . با هر صدای زنگ قلبمان به تپش می افتاد. نگران مفقود الاثر شدن نیز بودیم تا اینکه روز 22 مرداد 1362 از طریق همسایه از شهادت عباس مطلع شدیم. پس از مشاهده پیکر سوخته فرزندمان مشخص شد که در تاریخ چهاردهم مرداد دقیقا همان زمان که خواب را دیدم به شهادت رسیده است. روحش شاد راهش پررهرو به نقل از پدر و مادر شهید شادی روح پدر و مادر شهید صلوات
پسرخاله شهید
فرمانده گردان را دیدیم که با چند نفر پچ پچ می کرد. متوجه نشدیم که چکار می خواهند بکنند. چند لحظه بعدمسلح شده و آن طرف خاکریز رفتند . فهمیدیم که برای شناسایی موقعیت و مواضع دشمن می روند. زیرا شب قبل صدا خودروها عراقی بیش از گذشته به گوش می رسید. و تحرکات آنها بیشتر شده بود. آنها سه نفر بودند. رفتند و از دید ما خارج شدند. ساعته گذشت. امیدی به بازگشت نبود.بچه های گردان همه چشم انتظار بودند.غروب غم انگیز فردا نیز فرا رسید. هوا تاریک شده بود. که نا گان صدا فریادی به گوش رسید که می گفت شلیک نکنید!!. یکی از افرادی بود که توانسته بود از دست دشمن فرار کند. جلو آمد و گفت که دو نفر دیگر زخمی شده اند. فورا به اتفاق چند نفر به پیش مجروحین رفتیم. پس از رساندن آنها جویای ماجرا شدیم. اعلام کردند که : در حین گشت و شناسایی به کمین دشمن برخوردیم که درگیر شدیم و شروع به تیراندازی کردیم و آنها را به هلاکت رساندیم. با این درگیری عراقی ها متوجه حضور ما شدند. اما با اعلام حمله توسط یکی از بچه ها دشمن فکر کرد که فرمان حمله صادر شده و فکر کردند که با تعداد نیروی زیادی درگیر خواهند شد. و جلو نیامدند. و ما هم چون زخمی شده بودیم به عقب برگشتیم. در حین برگشتن راه را گم کردیم. نا امید و نا توان در زیر یک درخت نشسته بودیم مو دست به دعا برداشته بودیم.و بلدی ما هم تیر خورده بود. ناگهان پرنده ایی در نزدیکی ما فرود آمد. و چندین بار چرخی زد و دوباره نزدیک ما نشست و جلب توجه کرد. توکل به خدا کرده و در پی پرنده روان شدیم. پرنده پس از کمی پرواز فرود می آمد و ما هم او را همراهی می کردیم تا به رودخانه رسیدیم و خاکریزها خودی را دیدیم. و نجات یافتیم. امدادی غیبی زیادی در جبهه است که حتی تصور آن برای برخی از شهرنشینی سخت است. باید به جبهه آمد تا این الطاف الهی را دید. به نقل از نامه 24/1/1361

جستجو در صفحات درگذشتگان